وقتی داری ماست درست میکنی علاوه بر لحظۀ هیجانانگیز "داغ باشه ولی دستت رو نسوزونه" که میشه راجع بهش چند خط نوشت، اون لحظۀ درستی که ماست رو اضافه میکنی و شیرت تبدیل به ماست میشه هم، خیلی جای حرف داره! اون لحظه برای من، یعنی بعد از تحمّل یک داغی زیاد، حالا رسیدی به جایی که هنوز داغی، ولی نمیسوزی، هنوز شرایط سخته ولی نمیپاشی، مقاومت داری؛ اون لحظه، لحظهایه که آمادۀ تغییر هستی. اگر خواهان تغییر زودهنگام باشی، اگر توی بحبوحۀ جوشیدن و
هر روز دارم ۱۵۰ کیلومتر میرم و میام و وقتی ظهر میرسم خونه شبیه بستنی عروسکی آب شده ام ، کولر رو روشن میکنم ، خیس عرق از گرمای وحشتناک اون جاده ی بیابونی میشینم نهاری که از شدت گرمای راه هنوز داغه داغه رو با یه لیوان دوغ آب علی میخورم و یک راست میرم تو تختم و بیهوش میشم...
وقتی هم بیدار میشم میخوام به کلی کار برسم و نمیرسم :)))
و البته خودم رو اصلا تحت فشار نمیذارم...
کارهایی که انجامشون برام ضروریه طی این مدت ، فقط پایان نامه ام و سه تار و کشیکهام .
"چایی تا وقتی که داغه، می چسبه. همچین که سرد شد، از دهن میفته. نمازم تا وقتی داغه، به بند بند روحت گره می خوره. بعدشم، الله اکبر اذون که بلند می شه؛ امام زمان اقامه می بنده. اون قوت کسایی که اول وقت نماز می خونن، انگار به حضرت اقتدا کردن و نمازشون با نماز مولا میره بالا. آدم که فقط نباید تو جمع کردن پول و ثروت، اقتصادی فکر کنه. اگه واسه دارایی اون دنیات مقتصد بودی، هنر کردی!"
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
وقتی دقت میکنم میبینم تو موقعیت استرس چه قدر عجول میشم و الان استرس هام زیاده.
دارم سعی میکنم که مثل اسفند نشم. وقتی میگیریش از روی آتیش میپره چون داغه و میخواد فرار کنه.
عجله برای فرار.
چه قدر اتفاقات زندگیم بودن که با عجله کردنهام اونها رو تغییر دادم...سر شب یکی دو تا اساسیاش یادم افتاد. دیدم سرنوشتم رو با اون عجله کردنهام تغییر دادم. شاید حتی بشه گفت سلب توفیق کردم.
سخته...آتیش خیلی داغه!
وقتی بهش فکرکردم گفتم شاید اگر این آخری رو هم تحمل کنم
این روزا انگار محبت جرمه
یجا میگفت دو دسته تنهان مهربونا با گرگا خخخ
دیگه چقدر بذل و بخشش هه هه خخ
چقدر لطف و مهربانی
چقدر دیگه باید به طرف حال بدم تا باهام اوکی بشه
اونجا فهمیدم
باید خودم نباشم خخخ
ولی بیخی خودم میباشم هه ها هی هی هو هو
یروز دلتنگت میشن الان داغه دوروییه دوستاشونن
لحظه های زندگی
چانیول : بک کجایی ؟
بک: چی شده چانی؟؟ دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!! + مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد} دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ ج
لحظه های زندگی
چانیول : بک کجایی ؟
بک: چی شده چانی؟؟ دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!! + مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد} دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ ج
وبلاگ داره پر و بال می گیره. دیروز جمعه هشت تا بازدید کننده داشتم!
خیلی زود داره رشد میکنه و این مطلب گویای این نکته هست که این روزا بازار بیت کوین و ارز دیجیتال توی مملکت خیلی داغه!
خود شما برای چی اینجا هستین؟ حتما در این مورد سرچی کرده این دیگر! وگرنه عاشق چشم و ابروی من نیستید که! (چون هنوز عکس ندارم ها ;))
دستم بنده فعلا دارم میخونم برای ویزای اسپانیا چه کار باید کرد. این تموم شه، کارتابلمم خالی کنم، میام براتون از بیت کوین می نویسم.
خوشحال
تا حالا استخر نرفتم و شنا کردن بلد نیستم بماند که دلیلش این بوده که شرایط رفتنشو نداشتم، من ترس از این دارم که خفه بشم توش حتی فکر میکنم ممکنه جک و جونوری توش پیدا بشه منو بخوره :/ واقعا میگم اینو!
ولی این چند روزه انقدر فشار عصبی کشیدم و بعد 2 روز متوالی سردرد و یه شب خون گریه کردن هام و خفه کردن خودم با طراحی، چنان احساس سنگینی میکنم توی سرم و بدنم داغه که دلم میخواد یا سرمو جدا کنن بندازن دور که دیگه به چیزی فکر نکنم و از پیش تعیین نکنم ته ماج
حس میکنم این همه غم واقعا حقم نمیباشد و این بیشترغمگینم میکند.ازصبح برق اتاقم را روشن نکرده ام اینستاگرام و واتساپ انلاین نشده ام فقط فکرمیکنم به اینکه چه راهی درست تراست؟اینکه چه باید کرد؟ خاله دیشب گفت بخواب الان کله ات داغه هیچ تصمیمی نگیر، راست میگفت حال صبح شده است هنوز کله ام داغ است؟نه الان عصبانیت همه چیزفروکش کرده است فقط غم درونم بالا پایین میشود.سیم کارتم را در اوردم دوست ندارم هیچ صدای زنگی را بشنوم اهنگ هیچ رضابهرام را صدبارگو
دانلود آهنگ جدید مونتیگو ، نسیم بنام هوس تو+ متن موسیقی
download Ahang Montiego Feat Nasimm - Havase To + Text
دانلود آهنگ رپ زیبا و جدید مونتیگو و نسیم هوس تو
برای دانلود آهنگ لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
♬♪♪♫♪♬
متن آهنگ مونتیگو با نام هوس توو:
♬♪♪♫♪♬
شبا کجابودی منتظرت بودم کل زندگیموزمان می گذره این جا می مونمداغه هرم نفس آزادم تو قفس تونیستی میکنم هوس تو بغلم کن محکم♬♪♪♫♪♬میدونی بی تو میمیرم بگو آره برات می مونمتا یه روزی تورو ببینم، دو
بازار بولت ژورنال درست کردن این روزا خیلی داغه. منم دارم نسخهی خودم ُ درست میکنم؛ ولی این چیزی نیست که میخوام در موردش حرف بزنم. من منتظرم؛ منتظرم در آینده همهچیز درست شه، وقتایی که به رفتن فکر میکنم بیشتر به این دلیله که قراره چیز متفاوتی در انتظارم باشه، قراره بالاخره دنیای رمانتیک-کمدیها یه روز اتفاق بیفته.
رسیدم به آخرای پاییز و تازه به این نتیجه رسیدم که « OH MY GOD ، چهقدر یک سال زمان کوتاهیست و اون انتظار بیاندازه گمراه
دانلود آهنگ جدید مونتیگو ، نسیم بنام هوس تو+ متن موسیقی
download Ahang Montiego Feat Nasimm - Havase To + Text
دانلود آهنگ رپ زیبا و جدید مونتیگو و نسیم هوس تو
برای دانلود آهنگ لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
♬♪♪♫♪♬
متن آهنگ مونتیگو با نام هوس توو:
♬♪♪♫♪♬
شبا کجابودی منتظرت بودم کل زندگیموزمان می گذره این جا می مونمداغه هرم نفس آزادم تو قفس تونیستی میکنم هوس تو بغلم کن محکم♬♪♪♫♪♬میدونی بی تو میمیرم بگو آره برات می مونمتا یه روزی تورو ببینم، دو
دانلود آهنگ جدید مهدی احمدوند به نام نفس
Mehdi Ahmadvand - Nafas
موزیک : مهدی احمدوند
+ متن ترانه نفس از مهدی احمدوند
هر کی به جز تو اومد به چشم نیومد / هی اومدم دلو عقب بکشم نیومد
شاه دلم دلیل عشقی تو واسه دلم / پرته به تو همه هوش و حواس دلم
دانلودعنوان: Mehdi Ahmadvand - Nafas (320).mp3حجم: 8.48 مگابایت
متن ترانه مهدی احمدوند به نام نفس
هر کی به جز تو اومد به چشم نیومدهی اومدم دلو عقب بکشم نیومدشاه دلم دلیل عشقی تو واسه دلمپرته به تو همه هوش و حواس دلمچشمات یه حالت
رب فلفل۵ کیلو فلفل قرمز رو شستم ودونه های داخلشو خارج کردم و سه چاهار تکه برش زدم کردم (در فیلم نشون دادم)تو قابلمه ریختم ۵ _۶عدد گوجه فرنگی رو پوره کردم و روی فلفلها ریختم(برای خوشرنگ وخوش طعم شدن رب) ودربشو گذاشتم تا خوب بپزه وفلفلها نرم بشن وبعد با گوشت کوب برقی خوب پوره کردم(میتونید داخل مخلوط کن بریزید) دوباره رو حرارت گذاشتم(بدون درب) و کمی نمک اضافه کردم و گذاشتم خوب ابشو بکشه وسفت بشه وبعد تا داغه داخل شیشه ریختم ودربشو خوب چفت کردم و
اگه بخوام در مورد مطلب جدیدی حرف بزنم اینه که پنجره رو 20 سانتی باز گذاشتم و گوشه ای از اتاق نشستم که وقتی باد سرد میاد تو، محکم بخوره به صورتم! صدای بارون رو هم می شنوم.
تنها بدی پاییز و زمستون اینه که 4 عصر شب میشه و تو فکر میکنی از دنیا عقب موندی. اما خوبیش هم لباسای گرم و پفیه. سوپ های داغه. آش های یهویی ای هست که مامان یهو هوس میکنه و در عرض دو ساعت آماده ش میکنه. خوابیدن ِ بهتر و با کیفیت تره بدون حس زجرآور عرق کردن یا زیر باد کولر خشک شدن.
ماما
ینتورک مارکتینگ رو اگر بخواید شروع کنید
نهایتا روزی 3 الی 4 ساعت زمان براش بذارید کافیه.
این زمان میتونه صرف کار یا اموزش بشه.
اگر شاغل هستید این کار میتونه برای شما حکم شغل دوم یا سوم داشته باشه!
معجزه این کار پاره وفت اینه که زمان کمتری نسبت به کار تمام وقت میگذارید ولی درامد بیشتری به دست میارید.
هرگز بخاطر نتورک کار تمام وقت خودتون رو رها نکنید! زمانی از کار قبلی خودتون بیاید بیرون و در نتورک تمام وقت بشید که درامد نتورکتون حداقل براب
متن اهنگ دکتر از ساسی + لینک دانلود و پخش انلاین در ادامه مطلب
متن آهنگ دکتر ساسی
────┤ ♩♪♫♪♩ ├────
دکتر؟؟ جون دکتر!! چرا هِی میری دور دور؟؟انقدر داغه بدنت میزنه هِی بالا کُنتور…♪♪دکتر بدو پیکم و پُر کن!!شما همینجور که میرقصی…♪♪
ادامه مطلب
سلام
مدتی بود دور خودم می گشتم و دنبال کشف دردهام بودم. دردهایی که گاهی عوارضش رو اینجا گفته بودم و گاهی اصلش رو...
حالا لازمه که شروع کنم به درمان! درمانی برای گذشتن از امتحانای سخت زندگیم... و یکی از مهمترین درمانها برای من کم کردن اینترنته!
و یه محل رجوع بسیار مهم برای من در اینترنت، که خیلی فکرم رو درگیر خودش می کنه همین خونهی دنجه!
بنابه تجربه می دونم که نمی تونم در خونه رو ببندم و برم و پشت سرم رو نگاه نکنم! فقط میتونم کمتر بهش سر
۱) صبح یه مسیری رو که همیشه با اتوبوس میرم، پیاده رفتم. عجب هوای خوبیه این روزا! گفته بودم نمیذارم حالم تو اردیبهشت بد باشه :)
+ نزدیک نیم ساعت راه رفتم همهش شد ۳۲۰۰ قدم! :/ Seriously؟!
۲) دیروز رفتم مجلس ختم پدر دوستم. اولین باری بود که تنهایی ختم کسی میرفتم و این یه مقدار ترسناک بود، انگار اینم داره میگه دیگه بزرگ شدی!
چند تا دیگه از دوستا هم بودن. هم به خاطر جو مجلس و هم شاید به خاطر فاصلهای که این چند وقت به خاطر مشغلههای همهمون بینمون ا
دوباره اون بیماری شبه!! سرماخوردگی برگشته
از صبح تب دارم و بدنم داغه
یک ساعت به یک ساعت میخوابم
بیدار میشم یکم کارهای مقالم رو انجام میدم و دوباره میخوابم
صبح ساعت یازده باید جایی می رفتم برای تعیین سطح زبان
اینجا اصلا نشد بیام بگم که اون کلاس زبانم رو ادامه ندادم
سطح کار کردن معلم زبانه خیلی پایین بود
فکر کن ی سری کلمه ها رو که استفاده می کردم می گفت معنیش چیه؟
البته بگم که معلم قبلیم پوست منو کند با لغت های سخت!!
حالا امروز رفته بودم برای ی کل
معمولاً حرف زدن دربارۀ داستان فارسی برام سخته؛ مخصوصاً آثار نویسندههای جدید. داستانهایی که اکثراً یا زردن یا سیاه، یا تلفیقی از هردو. هاسمیک اما اینطور نیست. مجموعۀ هفت داستانکوتاهی که شاید بعضیهاش تیره بودن، اما نه سیاه بودن و نه زور میزدن که با سیاهنمایی واسۀ خودشون جا باز کنن و انقدر واقعی بودن که میتونستن روایت ادبی بخشی از یه زندگینامه باشن. اما چیزی که بیشتر از همه من رو جذب کرد قلم پختۀ نویسنده توی روایت و زما
از جدی ترین امتحان 5 سال اخیرم این بود که تقریبا هر روز یه کارفرمای میلیاردی که دو سال کوچکتر از خودم هست تقریبا در خسته ترین ساعات روزم کنارم مینشینه و با هم روی نقشه ها کار میکنیم...بخش اصلی سختی کار من اینه که ایشون زیبایی شناسی اش شکل نگرفته و نگاهش نگاهی حرفه ای نیست... اما چون صاحب کارخونه (پسر ارشد صاحب کارخونه هست) هست 95 در صد باید نظرات ایشون اعمال بشه بعد چون روحیه حساسی هم داره هر 30 ثانیه از من میپرسه خوبه؟ و اگر من بگم نه اونقدر استدل
صبحم با گیلهلوی فریدون پوررضا آغاز شد.
توی اینستا به جز شهر خودم پیج دو تا شهرو دارم فقط؛ شیراز و رشت! شیراز رو دوست دارم چون باعث و بانی ۴ سال خاطره دانشجوییه. و رشت... بدون شک دوستان رشتیای که دارم و از بهترین انسانهای روزگارن و همین فریدون پوررضا دو تا دلیل بسیار بزرگ دوست داشتن رشت هستن! تا جایی که یه مدت به صرافت افتاده بودم گیلکی یاد بگیرم که البته چون پیگیر نشدم چندان موفق نبودم. البته اینکه یه معلم تمام وقت نداشتم هم تاثیرگذار بود
اول این رو بگم بهتون که تو خونهی ما تا جای ممکن هیچ کارتن شیشه قوطی رول دستمال بطری در بطری و ... ای دور ریخته نمیشه :) چون هر کدوم میتونن به یک کاردستی جذاب تبدیل بشن
و اما ادامه :
چند روزه به یک سلاحی مجهز شدیم که خیلی هیجانانگیزه. و اون هم چیزی نیست جز : وقتی میخوایم یک شعری رو یاد بگیریم حتما کاردستیش رو هم درست میکنیم. که اسمش رو گذاشتیم معجزهی موسیقی کاردستی ! این ایده از اون یک هفتهی پر از شیر سر بر آورد. هر شعری که میخوندیم ی
سرم شکسته تا ابرومهولی خدا دلم آرومهچشامو روی هم می بندمجماله فاطمه معلومهزهرا بیا ، بیا ببین علی خون جگر شدهسی ساله که عذاب جونم این میخ در شدهداغه دلم شب وصال تو تازه تر شدهیا مرتضی یا مرتضیعلی علی علی یا حیدرعذابه کوچه ها یادم هستمیونه شعله ها یادم هستمنو صدا زدی یا زهرابه زیر دست و پا یادم هستاز لحظه ای که بی حیا گُلِ خونمو گرفتهر روز و شب نگاه فاطمه جونمو گرفتبا یک لگد امید و عشق و سامونمو گرفتیا مرتضی یا مرتضیعلی علی علی یا حیدرشبیه اب
همین الان داستان ازدواج رو تمام کردم . پررررر از حرفم. پر از: اوه من چقدر اینم. پر از: اوه چقدر راست میگه. پر از: پس همه همین طورین.
پر از حق دادن. پر از حسرت خوردن. پر از راهکار دادن.
بی نظیر بود توی لوث نکردن عواطف انسانی. توی حروم نکردن واقعیت روابط عاطفی توی عشق ها و نفرت های اغراق شده. توی نشون دادن واقعیت قابل انتظار روابط عاطفی با همه ی سختی و زیبایی و گندیدگی و غیرقابل تحمل بودن و خواستنی بودن و نخواستنی بودن و ...
نمی تونم بگم کی بهتر بود. اسک
بازار تیشرت ها مدت هاست که داغه و هر روز بر تنوع و سبکهاشون اضافه میشه. طرح های خاص تیشرت ها امروزه نظر جوان های زیادی رو به خودش جلب کرده. می تونید طرح دلخاهتون رو ایجاد و نتیجه کار رو روی موکاپ ببینید. برای دانلود این موکاپ به انتهای صفحه مراجعه کنید.
پیش نمایش موکاپ تیشرت
موکاپ تیشرت
حجم فایل : 67 مگابایت
رمز فایل فشرده : deznyshop.com
دانلود مستقیم فایل
دانلود موکاپ رایگان
موکاپ تیشرت
قرار دادن طرح بر روی تیشرت
طراحی تیشرت
این روزها در توئیتر بحث مهاجرت از ایران و باید و نباید و دلایلش خیلی داغه. پاسخ من به این بحث اینه:
«هیچ وقت به رفتن از ایران فکر نکردم. هر چقدر هم اینجا مشکل باشه یا دیگران برامون مشکل درست بکنن، می ایستیم و تلاش میکنیم و ان شاالله آروم آروم درستش میکنیم.»
اولش خواستم بنویسم که وطن مثل مادر آدم میمونه، من وقتی که مادرم بیمار بشه رهاش نمیکنم برم یه مادر دیگه پیدا کنم. وطن و مادر در دستهی موجودات و مفاهیمی دستهبندی میشوند که واحدند، دو
♂ XiaoJun (شیائوجون)
• اسم استیج:شیائوجونXiaojun (肖俊)
• اسم اصلی: شیائو دِجونXiao Dejun (肖德俊)
• اسم کرهای:سو دوکجونSo Deok Jun (소덕준)
• موقعیت: ووکالیست اصلی
• تولد:8 آگوست، 1999
• محل تولد:گوانگدونگ، چین
• قد: 170cm
•گروه خونی: A
•یونیت ها: WayV• فکت ها::
- شیائوجون در 17 جولای 2018 به عنوان اسام روکیز معرفی شد.- خانواده شیائوجون (پدر و برادرش) هم موزیسین هستند.- اون توی برنامهی استعداد یابی چین به نام X-fire شرکت کرده.- شیائوجون توی یه کمپانی چینی در شانگه
یک پیرمرد با سرعت بالاتر از مجاز از کوچه وارد خیابون اصلی میشد. به خاطر اینکه یه وانت سر کوچه پارک بود، نه راننده به سمت چپش اشراف داشت نه من به داخل کوچه. ماشینش حتی صدا هم نداشت و بدون اینکه ترمز کنه از بیخ گوشم رد شد. شانس آورد من جانب احتیاط رو رعایت کرده بودم و یه نیشترمز! زدم کنار وانت (پیاده بودم). راستش خیلی وقتها دوست دارم تصادف کنم ببینم چجوریه. ولی این بار دلم نمیخواست. هم اینکه سرعتش در حدی نبود که بخواد منو راهی بیمارستان کنه و
یه سری جوابا و اتفاقا توی بچگیم بوده، که توی کل زندگیم موندگار شده
فور اگزمپل:
یادمه بچه بودم و داشتم توی حیاط خونمون برای خودم راه میرفتم و فکر میکردم
من کلا وقتی میخوام فک کنم "باید" راه برم (نه اینکه اینجوری بهتر فکر میکنم)
نمیدونم فیلم یا کارتونی چیزی دیده بودم در مورد غول چراغ جادو و سه تا آرزوش
با خودم کلی فکر کردم و به یه سیستم رسیدم
که بیام و دو تا ارزو کنم، بعد ارزوی سوم رو ارزو کنم که بتونم سه تا ارزوی دیگه بکنم
همینجوری تا آخر
کلی
رمان سکوت تلخدانلود رمان سکوت تلخ اثر پانیذ میردار و الناز دادخواه با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دخترکی به اسم نیکا که جسد خونین خواهرش را در یک شب سرد پاییزی درب منزلشان مشاهده می کند و زندگیش با دیدن بدترین صحنه عمرش تغییر می کند و تصمیم میگیرد که انتقام خواهرش را بگیرد …
خلاصه رمان سکوت تلخ
هوا سرد شده… نه!نه… هوای من سرد شده… حتی گرفتن فنجان قهوه ام،دردی را دوا نمیکند… گرمای حضورت را می خواه
بسم الله الرحمن الرحیم
(1)
+ سلام، دکتر مهربان هستم، چطوری می تونم کمکتون کنم؟
- ببخشید علائم کرونا چیاس؟
+ بیشتر تنگی نفس، تب و سرفه
- ممنون خدافظ ( دور و برش هم یه صدای هر هر خنده ای بلند شد و قطع کرد)
+ من: |: همین؟ تموم شد؟ :)))
(2)
+ سلام، دکتر مهربان هستم، چطوری می تونم کمکتون کنم؟
- ببخشید من هر موقع وایتکس استفاده می کنم دچار تنگی نفس میشم
+ خب کمتر استفاده کنید
- باشه ممنونم. خدافظ
+ :|
(3)
+ سلام، دکتر مهربان هستم، چطوری می تونم کمکتون کنم؟
- ما یه مری
کلاس چهارم ابتدایی که بودم به مدیر آموزش و پرورش منطقه بااحترام یک نامه در مورد مدرسه مان نوشتم. یعنی مسئول شورای مدرسه بودم. ولی حیف که نسخه ای از آن برای خودم برنداشتم.
قضیه از این قرار بود که از ما پول میگرفتند در حالیکه نباید میگرفتند. قرار بود کلاس ها مجهز به کامپیوتر بشود ولی نشد. قرار شد کتابخانه به روز شود ولی نشد.
خلاصه که مسئول محترم آمدند و مرا خواستند. اول گفتند: خودت نوشتی؟
گفتم: من همیشه در نوشته هایم ادب را رعایت میکنم و از لفظ م
یک توی اتاق نشستم که ناگهان حس میکنم هوا سنگین و گرم شده...انگار دوباره کولر خراب شده.. سرمو از اتاق میارم بیرون که میبینم یکی از بچه ها با هیبتی مشابه غول برره دستاشو مثل رز توی فیلم تایتانیک باز کرده و همه ی باد کولر رو مستقیم داره میبلعه. آروم میرم جلو و میبینم بعله خود خود رز هستن ایشون :) دستارو باز کرده، چشارو بسته و داره حسابی حال میکنه. سرمو میارم نزدیک و بهش میگم : " رز عزیزم! همه ی بچه های لاین از عطر تنت بهره مند شدن! نظرت چیه بکشی کنار ت
- امیر... امیر کبیر... بله، فامیلم کبیره. واسه شما جالبه، واسه من خیلی هم مسخرهست.
- حتماً یکی از اجدادم خیلی آدم گندهای بوده واسه همین به ما میگن کبیر... مسخره چیه مومن، راست میگم. پدر و پدربزرگم همیشه چشماشونو درشت میکردن و یه طوری حرف میزدن انگار من رعیت بودم و اونا شاه، حالا بماند که از مال دنیا آه در بساط نداشتن. بعد یه بار از پدربزرگم پرسیدم که چرا به ما میگن کبیر؟
- ببخشید من یکم گلوم خشک شده بود. شما آب نمیخورید براتون بیارم؟... خب
+ آقا حالا که قضیه کراش و این بحث ها این روزا داغه. بذارید بگم که من رو این دو نفری که گزینه های سرمربی گری تیم ملین، یه جورایی کراش دارم؛ منظورم خوزه و یورگنه :)))) ولی جدی از رفتن کیروش ناراحت شدم. شاید تنها سرمربی تیم ملی بود که رفتنش ناراحتم کرد. طفلی تو ایران پیر شد!!!
+ خوبه که نود دوباره قراره رو آنتن بره :)
+ جشنواره فجر بیشتر از این که منو یاد فیلم بندازه، یاد شوی لباس میندازه!
+ دیگه خندوانه و رامبد و جناب خان هم نباشن تلویزیون چیزی برای ارائ
میخوام بگم از دیروز و امروز
ولی فعلا داغه داغ بگم که چه چایی الان کناردستمه
طرفای ساعت 6 تو آشپزخونه بودم و تصمیم گرفتم یه چایی متفاوت دم کنم
در یخچالو وآ کردمو تو اعماقش به جستجو پرداختم که یه چی پیدا کنم که به درد چاییم بخوره، که رسیدم به یه کیسه که خودمم یادم نبود توش چیه؟! بازش کردم دیدم تمشک قرمز خشکه(که اجنبیای از خدا بیخبر بهش میگن رازبری)، چندتا دونه شو ریختم تو قوری و طبق رسم عاشقانه ی خودم چندتا عنابم ریختمو و یه اپسیلون چایی و آبجوش
یه آقا پسر بین اینترنای جدید این ماه اومده که سر مورنینگ ریپورت مطلقا سرشو بلند نمی کنه. کلا از اول تا آخر سرش تو زمینه تا پرزنتش تموم بشه که مبادا چشمش بیفته تو چشم نامحرم! البته امروز یکی از اتندا عقده دلشو سر بچه م وا کرد و کم و بیش اذیت کرد پسرمو. خب منم خیلی ریز و نرم اومدم وسط سوال پیچ شدنش ، یه عملیات نجات واسه ش رفتم و از زیر مشت و لگد اتند کشیدمش بیرون امروز روز اولش بود و گذشت. ولی فکر کنم ماجراها خواهیم داشت بین این اینترن محجوب و اتند م
برنامههای مهاجر
هر روز صبح برای نوگلان باغ امید برنامهای با عنوان شکوفهها پخش میشود. بخش اعظم برنامه با پخش تصویر تعدادی بچه روی صندلیهای کنار هم در محیطی کوچک میگذرد. مجری برنامه یا همان خاله مجری از بچهها نامهایشان را میپرسد (که البته تا اینجا فرق چندانی با خاله نرگس ندارد) و بعد از آن بینندگان را به دیدن «یه برنامه» دعوت میکند. این «یه برنامه» اصولا تصاویری است از هنرنماییهای گروه اجتماعی برنامه در مکانهای مختلف. مثلا
چند تا نکته کوتاه و رک و ساده درمورد کرونا (در حد چیزی که تا الان خودشو نشون داده) :
+ پشت موتور حرف از کرونا شد، موتوری گفت «امروز صبح بهشت زهرا بودم، همینطوری جنازه میاوردن!» بهش گفتیم «خب قبرستونه دیگه، عروس داماد که نمیارن ، جنازه میارن!» ... میگفت «نهههه ، همه رو از بیمارستان میاوردن» ! :-)) آخه چرااا :-)) با همین حرفا نصف هم صنفی های تجهیزات پزشکی فروش ما میلیاردر شدن توی این چند روز! والا! انگار هر روز جنازه ها رو از زیر دست و پای گاوها توی کارن
اگه یک میلیارد یهویی به من برسه نصفشو میدم به امور خیریه!!
حتما این جمله رو چندباری در طی زندگی از آدم های گاها "جوگیر" شنیدیم. خب معلومه با این تفکر من هزار تومنم بهت نمیدم چه برسه یک میلیارد [از طرف خدا با نگاهی هه وار!]
فکر کردی بخوام به فقرا و خیریه و انجمن حمایت از بیماران صعب العلاج و مدرسه سازای انتهای زاهدان و کپر نشینا و اون مادره که سه تا بچه داره تو حلبی آباد داره لباس مردمو میشوره بدم، انقد در توانم نیست که بیام اول تورو با یک میلیارد
یه آقا پسر بین اینترنای جدید این ماه اومده که سر مورنینگ ریپورت مطلقا سرشو بلند نمی کنه. کلا از اول تا آخر سرش تو زمینه تا پرزنتش تموم بشه که مبادا چشمش بیفته تو چشم نامحرم! البته امروز یکی از اتندا عقده دلشو سر بچه م وا کرد و کم و بیش اذیت کرد پسرمو. خب منم خیلی ریز و نرم اومدم وسط سوال پیچ شدنش ، یه عملیات نجات واسه ش رفتم و از زیر مشت و لگد اتند کشیدمش بیرون امروز روز اولش بود و گذشت. ولی فکر کنم ماجراها خواهیم داشت بین این اینترن محجوب و اتند م
به قلم دامنه : به نام خدا. در راستای سلسلهنوشتارم در شکافتن لغات و واژههای دارابکلا:
اول: رِغازی. من رغازی یا رِقاضی را در لغت نتوانستم ریشهیابی کنم، اما دو معنی نزدیک آن را رِواج و بازار میدانم. با دو مثال این لغت را تحت تعقیب قرار میدهم؛ نه برای بازداشت و محاکمه و حبس و زندانی و حصرش، بلکه برای نشرش!
برای رواج: مثلاً به حالت اعتراضی و اِعراضی و با طعمی از عصبانیت میگویند: کی این کار رِه رِقاضی دینگوهه؟ یعنی رواج داده، آورده وسط
به قلم دامنه : به نام خدا. در راستای سلسلهنوشتارم در شکافتن لغات و واژههای دارابکلا:
اول: رِغازی. من رغازی یا رِقاضی را در لغت نتوانستم ریشهیابی کنم، اما دو معنی نزدیک آن را رِواج و بازار میدانم. با دو مثال این لغت را تحت تعقیب قرار میدهم؛ نه برای بازداشت و محاکمه و حبس و زندانی و حصرش، بلکه برای نشرش!
برای رواج: مثلاً به حالت اعتراضی و اِعراضی و با طعمی از عصبانیت میگویند: کی این کار رِه رِقاضی دینگوهه؟ یعنی رواج داده، آورده وسط
برای انتخاب یک معلم خصوصی خوب باید معیارهای مهمی رو مثل سابقه تحصیلی و علمی ، تجربه و سابقه کاری و تخصص اون معلم رو در نظر بگیرین . اینجوری نه تنها وقت و هزینه خودتون رو هدر نمی دین ، بلکه با آموزش اون معلم به اون نتیجه دلخواهتون هم میرسین .
وقتی دانش آموز و یا اولیا اون نمی تونن به تنهایی از پس مطالعه و یادگیری مطالب درسی بر بیان میرن دنبال انتخاب یک معلم خصوصی خوب که با کمک اون بتونن به اون نتیجه دلخواه برسن . اما انتخاب یک معلم خصوصی خوب این ر
نامهای به گذشته
شجاع باشه. لطفا شجاع باش. التماس میکنم شجاع باش. از گفتن حرفات نترس. از قضاوت معلمهات نترس. از رفتار خلاف جریان آب نترس. از بیرون اومدن از حصار عرف و خرافه نترس. نهایتش اینه که آدمها دوستت ندارن. به اطرافت که نگاه میکنی چند تا آدم میبینی که بتونی نظرشون رو محک قرار بدی؟ پس واقعا مهم نیست که آدمها دوستت نداشته باشن. این غیرممکنه که کل دنیا ازت بدشون بیاد، پس نترس و سعی کن واقعا اون چیزی که فکر میکنی درسته رو بگی و انجا
تبلت ها از جمله دستگاههای کاربردی هستن که بعد از معرفی اونا توسط اپل برای اولین بار، با هدف پوشش شکاف به وجود آمده میان لپتاپها و گوشیهای موبایل وارد بازار شدن.با توجه به اینکه خیلیها به دستگاههای لپتاپ نیاز نداشتن و از طرفی امکانات و اندازه نمایشگر گوشیهای موبایل پاسخ نیازهای آنها را نمیداد، استقبال از تبلتهای تازه وارد تا حدی زیاد شد که انواع کمپانیهای کوچک و بزرگ دنیای فناوری به تولید تبلتهای مختلف با مشخصات فنی و
سلام
پارسال
همچین روزی، بیست و هفتم اسفند نود و هفت، صبح زود راهی شدیم به سمت جنوب، اردوی
راهیان نور! اردو رو با یکی از خواهرام رفته بودیم که عجیب در عین سختی هاش خوش
گذشت! سالی که با زیارت شهدا شروع شد. بعد از اردو، مادر پدر و دو تا خواهر دیگه
هم دو سه روزی بهمون اضافه شدن و اطراف دزفول و اندیمشک گشتیم.
همزمان
با برگشت ما از سفر، سیل لرستان شروع شد. یعنی درست روزی که از خرم آباد گذشتیم،
خبر خرابی پل اطراف پلدختر رسید. از سیل گلستان بخاطر اینکه ه
زنگ در رو زدند. در باز شد. الینا تا پیرزن رو دید دویید و اومد تو خونه. گفت مامان نمیدونم کیه اومده خونمون. مامانم شناخت و پیرزن اومد تو خونه. من رفتم تو اتاق یه پنج دیقه نشستم و وقتی فهمیدم قرار نیست بره گفتم تا بازار احوالپرسی داغه منم برم. شالمو انداختم رو سرم و رفتم. نه به خاطر اون، من کلا نقش چوب لباسی رو ایفا میکنم. لباسهامو میبندم دور کمرم و شالهامو میندازم دور گردنم. چرا؟ چون حال ندارم یکی اومد از جام بلندشم برم سربخت لباسام و
پیشحرفی: این نوشته رو به دعوت آقای سربههوا مینویسم؛ البته ایشون اسم داستان من و وبلاگنویسی رو برای این نوشته انتخاب کرده؛ ولی ازاونجایی که من تعریف مشخصی برای اصطلاح داستان دارم و ملانقطی بودن من بر کسی پوشیده نیست، از عنوان ماجرای من و وبلاگنویسی استفاده کردم.
حرف اصلی:
نوشتن
همیشه تصمیم گرفتن دربارۀ شروع یه مسیر جدید برام زمانبره و نوشتن مسیر سختیه که بدون اغراق از بچگی دوست داشتم توش وارد بشم و اگر فکر کردید این باید محرکی با
پیشحرفی: این نوشته رو به دعوت آقای سربههوا مینویسم؛ البته ایشون اسم داستان من و وبلاگنویسی رو برای این نوشته انتخاب کرده؛ ولی ازاونجایی که من تعریف مشخصی برای اصطلاح داستان دارم و ملانقطی بودن من بر کسی پوشیده نیست، از عنوان ماجرای من و وبلاگنویسی استفاده کردم.
حرف اصلی:
نوشتن
همیشه تصمیم گرفتن دربارۀ شروع یه مسیر جدید برام زمانبره و نوشتن مسیر سختیه که بدون اغراق از بچگی دوست داشتم توش وارد بشم و اگر فکر کردید این باید محرکی با
پیشحرفی: این نوشته رو به دعوت آقای سربههوا مینویسم؛ البته ایشون اسم داستان من و وبلاگنویسی رو برای این نوشته انتخاب کرده؛ ولی ازاونجاییکه من تعریف مشخصی برای اصطلاح داستان دارم و ملانقطی بودن من بر کسی پوشیده نیست، از عنوان ماجرای من و وبلاگنویسی استفاده کردم.
حرف اصلی:
نوشتن
همیشه تصمیم گرفتن دربارۀ شروع یه مسیر جدید برام زمانبره و نوشتن مسیر سختیه که بدون اغراق از بچگی دوست داشتم توش وارد بشم و اگر فکر کردید این باید محرکی ب
مواردی که در بخش زیر آمده است مربوط به مشکلات احتمالی پکیج پرلا بوتان میباشد. پکیج پرلا بوتان یکی از بهترین پکیج های ساخته شده در کشور است. از خصوصیات فوق العاده این دستگاه میتوان حساسیت زیاد به خروج دود را عنوان نمود. علاوه بر این، پکیج پرلا بوتان حساسیت زیادی به ولتاژ ورودی دارد. متن زیر پرسش و پاسخ هایی است که توسط سرویسکاران و اساتید، مطرح و پاسخ داده شده است. کرمان تاسیسات به صورت مرتب در حال جمع آوری چنین متن هایی برای پکیج های مختل
این روزها با گرون شدن قیمت کاغذ و افزایش چند صد درصدی قیمت کتابها، خیلی از ناشرها و خوانندهها به فکر یه روش برای دور زدن گرونیها و کم کردن هزینههای جانبی افتادن. خب اگه نخوایم از کاغذ استفاده کنیم گزینههای محدودی داریم که از اونها میشه به نوشتن روی چرم و سنگ، فروش کتاب از طریق ریختن فایل اون روی سیدی، کتاب صوتی و در نهایت هم کتاب الکترونیک اشاره کرد.
کتابخوانی که فیدیبو تقریبا یک سال پیش وارد بازار کرد
صنعت کتاب الکترونیک در ایر
درباره این سایت